زِمزِمه
مثل حباب ،
که بی تاب و پرشتاب ،
سفر می کند بر آب
گذر کردی
چون آذرخش ،
که طاووس وار ،
چتر گشاید
سبز ، آبی و بنفش
پرپر زند در آتش و خاکسترش به باد.
خطر کردی
مثل شهاب ،
در باغ پرشکوفه ی مهتاب
در خلوت غریب و فراموش
سفر کردی
اینک
قندیل های اشک
بر مخمل سیاه پیراهن
و باز
دوباره
شبی که صبح ندارد
تابستان 1378
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|