1403/10/1
آخرین اخبار
آرشیو موضوعی
آثار
آمار وب سایت
تعداد کاربران آنلاین : 3
بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 78
بازدید هفته جاری : 48
بازدید ماه جاری : 48
بازدید سال جاری : 33722
بازدید کل : 501167
شبی که ...


زمانه ، تا که مرا جانب عتاب گرفت

شکسته زورق دل را هراسِ آب گرفت

 

خیال سبز نگاهی ، که زندگی می داد

چو تشنه مردِ مسافر ، ره سراب گرفت

 

سری که بر قلِل عشق، سایه می افکند

به قعرِ دره ی افتادگی ، شتاب گرفت

 

دلی که در رِه جانان ، به خاک و خون افتاد

ز جامِ تلخ صبوری ، شرابِ ناب گرفت

 

دو نرگسی، که مرا رهنمایِ جانان بود

خمار گشت و دوباره خیالِ خواب گرفت

 

لبی که چشمه ی گلخنده هایِ شیرین بود

سرودِ خشکِ عطش شد ، رهِ خراب گرفت

 

سیاه ـــ خرمنِ مویی که عطرِ عاطفه داشت

پیامِ یأس شد و رنگِ ماهتاب گرفت

 

دو دست ملتمسی ، کاو وفا طلب می کرد

بجای مهر زیاران ، جفا جواب گرفت

 

به سایه سارِ نوازش نشسته ، یارانند

چه غم که خانه ی ما ، هُرم آفتاب گرفت

 

رسید از درِ تسلیم ، سایه ی پیری

مرا میان دو بازوی خویش قاب گرفت

 

چه گویمت که چه بر ما گذشت و چون افتاد

شبی که چهره ی شب ، شکل آفتاب گرفت

 

پاییز 1365



نظرات بینندگان انتشاریافته: 0 غیرقابل انتشار: 0
نظر شما
نام و نام خانوادگی:
آدرس سایت:
رایانامه:
متن پیام: