ای تو صدای نیلوفرآن «شب» که در تو خُفت
وصبح
پایش شکسته بود و به زانو
در تو نشست
و اشک ها
به گونه هایت سیاه می شدند
و کوره راه های گونه ات را
پر از چروک می کردند
فُرقت چه کرده است با دست هایت
آن سایه سیاه شبح گونه
می گفت:
-من حقیقت مَحضم
و تو با صدای آبی ات می گفتی:
نه
تنها حقیقت موجود
کج راهه های سیاه اشک اند
بر گونه های صبوری...
ای تو صدای نیلوفر در باد
در خوابگرد گل های صحرایی
اَسب سیاه وحشی خود را مهار کن.
محمد جانفشان
مرداد ماه 1395
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|