شوق دیدار
دوش از نقش رخش در دل خیالی داشتم
با خود از سوز نهانم وصفِ حالی داشتم
گریه می کردم چو شمع از فرصت کوتاه عمر
پیش رو پروانه ی خوش خط و خالی داشتم
گفتم ای زیبایی پرواز را تمثیل ، تو
کاش در این سوختن من هم مثالی داشتم
کاش در آن دور گردون گَردِ زیبای طلب
روز و شب با لطف دیدارش ، وصالی داشتم
کاش همچون طوطی طبع سخن پرداز او
قصه ی شیدایی ام را من مجالی داشتم
کاش بر هر کاروانی در بیابان عطش
چشمه ای بودم ، خنک آب زلالی داشتم
آرزویم پر زدن در آستان لطف اوست
بال و پر بشکسته ام ، ای کاش بالی داشتم
گفت: ای گم کرده ره ، شب رفت و وقت صبح شد
وای من ، در شوق دیدارش چه حالی داشتم
زمستان 1374
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|